سلام بر تو اي فرستاده ي برگزيده ي حق
احمد
مصطفي
محمد
طاها
رسول
ياسين
چه دلنشين اند همه اين نامها.
اي پيامبر رحمت و اي سفير نور و حقيقت چقدر تورا دوست دارم
سلام اول نمازم را كه ميدهم حس ميكنم روبروي گنبد خضرايت زانو زده ام و
تو مرا نظاره ميكني
حتي به اندازه ي قطره اي در برابر دريا نميشناسمت،
ولي همين قدر ناچيز بس است تا مرا مجنون تو كند...
چه اندازه خود را در زحمت و رنجي بسيار بيشتر از آنچه كه حق تعالي بر دوشت نهاده بود، انداختي،
تا آنجا كه خداوند به تو گفت:
"اي طاها، ما قرآن را نازل نكرديم تا خود را به رنج و مشقت بياندازي" (۱و۲طه)
يا رحمه للعالمين، يا رسول، چه جايگاهي داري كه خداوند با تو چنين سخن ميكند
در اين شب سراسر عشق و ايمان و سرور،
نگاهي كوچك هم به قلب من بيانداز.
از تو چيزي كم نميشود اما به حال من سرگشته و گمراه بينهايت تفاوت ميكند
اي سفير حق، از تو ميخواهم كه ياري ام كني، دستم را بگيري و مرا هم هدايت كني
مگر نه اينكه خداوند ، تو را براي هدايت انسانها فرستاد؟
و مگر نه اينكه من نيز در زمره اين انسانهاي گمراه قرار دارم و منتظر هدايت شدن؟
پس ياري ام كن،
چرا كه خداوند هدايت مرا، من كمترين و حقيرترين را نيز،
در دستان تو و در لا به لاي صحيفه آسمانيت قرار داده.
قلبم را به نور قرآن روشن كن و واسطه هدايتم شو